فریبرز
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 11:21
در پشت چارچرخه فرسوده ای، کسی خطی نوشته بود: «من گشتم نبود! تو دیگر نگرد، نیست!» این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت چشمم برای این همه سرگشتگی گریست. چون دوست در برابر خود می نشاندمش تا عرصه بگوی و مگو، می کشاندمش: - در جست و جوی آب حیاتی ؟ در بیکران این ظلمات آیا؟ در آرزوی رحم؟ عدالت؟ دنبالِ عشق؟ دوست؟......... ما نیز گشته ایم «وآن شیخ با چراغ همی گشت.....» آیا تو نیز،-چون او-«انسانت آرزوست؟» گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جست و جوست. پویندگی تمامیِ زندگی ست. هرگز «نگرد ! نیست» سزاوارِ مرد نیست.......
فریدون مشیری
[ بدون نام ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 14:27
هست , درست نگشتی , اگر درست بگردی همه چیز پیدا میشه , مگر اینکه دنبال مرام و معرفت و دوستی و انسانیت گشته باشی , که من به شخصه گشتم نبود , حالا شما می خوای دوباره سعیتو بکن !
[ بدون نام ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 16:13
سلام دوست عزیزم.خوبی؟وقت کردی یه سری به کلبه درویشی من هم بزن و منتظر نظرات گرم شما دوست عزیز هستم.امیدوارم در هر چه بهتر شدن وبلاگم کمکم کنی.پیشاپیش از لطف بیکران شما سپاسگذارم. ابوالقاسم رهبری - صنایع غذایی 84- دامغان aktiv.blogfa.com
در پشت چارچرخه فرسوده ای، کسی
خطی نوشته بود:
«من گشتم نبود!
تو دیگر نگرد،
نیست!»
این آیه ملال
در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
چشمم برای این همه سرگشتگی گریست.
چون دوست در برابر خود می نشاندمش
تا عرصه بگوی و مگو، می کشاندمش:
- در جست و جوی آب حیاتی ؟
در بیکران این ظلمات آیا؟
در آرزوی رحم؟ عدالت؟
دنبالِ عشق؟
دوست؟.........
ما نیز گشته ایم
«وآن شیخ با چراغ همی گشت.....»
آیا تو نیز،-چون او-«انسانت آرزوست؟»
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جست و جوست.
پویندگی تمامیِ زندگی ست.
هرگز
«نگرد ! نیست»
سزاوارِ مرد نیست.......
فریدون مشیری
هست , درست نگشتی , اگر درست بگردی همه چیز پیدا میشه , مگر اینکه دنبال مرام و معرفت و دوستی و انسانیت گشته باشی , که من به شخصه گشتم نبود , حالا شما می خوای دوباره سعیتو بکن !
ای خیکی
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم ، تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی
خیلی بی وفایی سپیده
کودکی که لنگه کفشش را دریا از او گرفته بودروی ساحل نوشت............دریا دزد کفشهای من است
مردی که ازدریاماهی گرفته بود ،روی ماسه ها نوشت.............دریا سخاوتمندترین سفره هستی ست
موج آمد و جملات را با خود شست ...............تنها برای من این پیام را گذاشت که
برداشتهای دیگران در مورد خودت را ،در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی......................!
یادش بخیر , خیلی چیزا ازین وبلاگ شروع شد .
دختر اصلا میای سر بزنی وبلاگت؟؟
بیا پیشم. جدی جدی دلم واست تنگ شده
سلام
خوبی؟
خیلی بی وفایی
کجایی؟دیگه بهم سر نمیزنی
اگه بخوای به خزعبلات مردم گوش کنی که .....
من یه وبلاگی رفتم عنوانش عین مال تو بود خیال کردم تویی هوا را از من بگیر اما...
سلام دوست عزیزم.خوبی؟وقت کردی یه سری به کلبه درویشی من هم بزن و منتظر نظرات گرم شما دوست عزیز هستم.امیدوارم در هر چه بهتر شدن وبلاگم کمکم کنی.پیشاپیش از لطف بیکران شما سپاسگذارم.
ابوالقاسم رهبری - صنایع غذایی 84- دامغان
aktiv.blogfa.com
سپیده تروخدا بیا و برگرد و بنویس...............................................
سپیییییییییییییده!
نظر خصوصی واست گذاشتم پست قبلی